مورد عجیب هانس شنیر

مورد عجیب هانس شنیر

هرگز نباید سعی در تکرار لحظات داشت، باید آنها را همانگونه که یک بار اتفاق افتاده اند فقط تنها به خاطر آورد .

طبقه بندی موضوعی

فحش؟

هانس شنیر

من همه زندگیم احمق بودم.

هانس شنیر

وقتی تو گوگل میزنی خودکشی بدون درد کلی سایت و هات لاین برای منصرف کردنت میاره ولی جدی راهی هست؟

هانس شنیر

چی میشه اگه یه بودایی رو بکشی؟ این سوال رو رومن پرسید. تو سریال succesion دیدینش؟ بعدش دوباره گفت نکنه به عنوان یه بودایی تناسخ پیدا کنم؟ تناسخ، این کلمه برای من معنای دیگه ای داره. فکر کنم همه کلمات برای همه ی آدما متفاوت باشن. مثلا دوست داشتن من با دوست داشتن شما که یکی نیست. تربچه تو ذهن من اون تربچه ای نیست که تو ذهن شماست و ماست برای هر کسی یه معنایی داره. ماست. همین ماست ساده. یه سطل ماست.

چی میشه اگه یه بودایی رو بکشی؟ از نظر تکنیکی اگه گیر بیفتی خوب دهنت سرویسه. ادم کشتی دیگه ولی اگه ته دلت خوشحال باشی بازم اشکالی داره؟ تهش کشتن یه بودایی برای تو معنای خاصی داشته. نه اشتباه فکر نکنید نمی خوام ترویج خشونت کنم و لطفا توی خونه اینو امتحان نکنید. همش استعاره است.  چی میشه اگه عاشق بشی و معنی عشق برای دیگری با تو فرق داشته باشه؟ هیچی عشقت هدر میره. حست مصرف میشه. خالی میشی. بعضیا میگن عشق که فقط یه بار نیست. گوه خوردن. عشق همون یه باره. اگه عشق باشه همون یه دفعه است. همون یه بار گریه میکنی زجه میزنی به آب و اتیش میزنی. یه باره. بعدش تمومه. اگه یه بودایی از در بیاد تو و بگه من دوباره عاشق شدم حتما ماشه رو میکشم و یه گلوله تو مغزش خالی میکنم. البته ربطی به بودایی بودنش نداره. به هر ححال هر کسی همچین چرندی رو به هم ببافه لایق یه گلوله است. تو پیشونیش. ولی بعدش چی میشه؟ یعنی که....

چی میشه اگه یه بودایی رو بکشی؟ با گلوله، توی پیشونیش. خوب اگه هنوز این کار رو نکردین لطفا دست نگه دارید. آروم باشید. جاست بی واتر ما فرند. اما اگه ماشه رو چکوندید لطفا از دستور العمل زیر پیروی کنید.

 

فرار کنید

 

خیلی سریع لطفا. کشتن یه بودایی مثل عاشق شدنه. نکنید این کارو. تهش پاره میشید. عشق از اون چیزایی نیست که همزمان برای دو نفر رخ بده. قصه ها رو باور نکنید. فرار کنید و زندگی رو بدست بیارید. بعد از کشتن یه بودایی هیچ وقت جهان براتون مثل قبل نمیشه. و احتمالا تو جلد یه بودایی تناسخ پیدا می کنید. عاشق نشید.

هانس شنیر

گاهی احساس گناه می کنم از اینکه تصویری از پاهای اویزان مردی را در سر می پرورانم که به آرامی تلو تلو می خورد و احتمالا چند لحظه پیش به خودش شاشیده است. از این فکر نه. احساس گناهم از این تصویر نیست. احساس گناهم بابت این است که چرا در این تصویر قرار نگرفته ام. چرا هنوز از جایی اویزان نشده ام تا پاهایم در یک کلوز آپ ساده تلو تلو بخرند و قطرات شاش از نوک انگشت شصت پایم چکه کنند.اصلا معلوم نیست این قضیه از ترس است یا نترسیدن. بیشتر فکر کنم مربوط به بی تصمیمی باشد. من نمی توانم چیزی را بخواهم. که یعنی آقای فروشنده این شلوار مشکیه رو می خوام نه اون آبیه. مسئله این است که فرقی هم ندارد کدام را بخواهم. اصلا کاش لخت باشم. لخت لخت. یعنی از اول. اولش که البته لخت بوده ام اما بعدش مادرم احتمالا لباسی به تنم کرده. البته دفعه اول پرستار بیمارستان بوده. آن زن زیبا. شاید هم زشت. شاید هم عصبی که شوهرش به او خیانت کرده و او حالا طاقت شنیدن زجه های من را ندارد. از این موجود ضعیف متعفن بیزار است. از همه ی مردها. همه ی مردهای لاشی. همه آنها باید از جایی آویزان شوند و پاهایشان به ارامی تلو تلو بخورد. خانوم پرستار. کاش نمی گذاشتی کار به اینجاها بکشد و دستمالی را توی دهانم جا می دادی. بعد همانطور لخت توی زباله های بیمارستانی رهایم میکردی. حتما می گفتند که کسی مرا دزدیده است. چه خیال خامی. چه کسی ممکن است رنج دزدیدن مرا به جان بخرد. آخر برای چه.

گاهی احساس گناه میکنم از اینکه تصویری از دستهای خون آلود مردی در وان حمام را در سر می پرورانم...

هانس شنیر

انگار اینجا و ادمای اینجا یه خواب بودن. یه خیال خوش. یه خاطر غیر واقعی که مغزم درست کرده/

هانس شنیر

 

 

 

                                                                           خالی خالی

 

 

 

هانس شنیر

نوشتن تنها سلاح من بود که به نظر میاد از دستش دادم.

هانس شنیر

می تونید قشنگترین قصه، داستان یا روابتی که شنیدید رو، واقعی یا غیر واقعی، توی پنج خط کمتر یا بیشتر تعریف کنید؟ یعنی واقعا جوری تعریف کنید که همه لذت ببرن؟ کامنت بذارید و تعریف کنید

هانس شنیر

اگه منو می شناسید یا نمی شناسید یا فقط گاهی اینجا رو می خونید یا از قدیم می خونید یا حتی فقط گذرتون به اینجا خورده یه چیزی در مورد من بنویسد. لطفا!

هانس شنیر