مورد عجیب هانس شنیر

مورد عجیب هانس شنیر

هرگز نباید سعی در تکرار لحظات داشت، باید آنها را همانگونه که یک بار اتفاق افتاده اند فقط تنها به خاطر آورد .

طبقه بندی موضوعی

آدمیزاد به سنگ و درخت و خاک هم وابسته می شود. حتی مثل چاک نولاند توی فیلم کست اوی به یک توپ والیبال. دست خود آدم که نیست. از اول قرار بوده بچسبد. به یک جایی یک چیزی یک کسی، یک سرزمینی. از اول قرار نبوده تنها بماند. قرار نبوده که تنها سیاره مسکونی رو به افول را به تنهایی تحمل کند. کنار خرچنگها و موشهای صحرایی مثلا.
ویلسون برای من نماد همان چیز است. تنم یخ می زند وقتی بیشتر به این چیزها فکر می کنم. یک توپ والیبال. دیگر چطور می توان ثابت کرد که همه چیز درون ما اتفاق می افتد؟ همین درون خراب را می گویم. همین درون بی پایه و اساس که به سنگ و شاخه و خاک هم دل می بندد.
متاسفم ویلسون. چاک نولاند برای چه چیزی متاسف است؟ او نمی داند که ویلسون یک چیز بی ارزش بی شعور بی اختیار است که حالا هم نه به اختیار خود که با امواج اقیانوس از او فاصله می گیرد؟ چرا او خوب این چیزها را می داند. اگر یک دوست کنارش بنشیند و این چیزهای منطقی را برایش شرح دهد احتمالا سری تکان خواهد داد و می گوید: « می فهمم چی می گی ولی طاقت دوریش رو ندارم».
مسئله همین است، دوری. کنده شدن برای ما سخت است.کنده شدن از چیزی که به آن عشق می ورزیم. چاک امواج چند متری را پشت‌ سر گذاشت تا از آن جزیره نفرین شده بگریزد اما برای کنده شدن ویلسون ساعتها گریست و سوگواری کرد و بعد پاروهایش را رها کرد و سرنوشت محتوم خویش را پذیرفت. نیستی. خواست که رها شده و نیست باشد چون ویلسون رفته بود.
دنبال نتیجه گرفتن نیستم. فهمیده ام که چیز جدیدی را شناخته ام که نامی برایش وجود ندارد.
ممنون چاک
متاسفم ویلسون

 

 

هانس شنیر

نظرات  (۲)

مشکل از ماست :)))

اگر هدف و ارزوی اصلی  مال این دنیا باشه ..یه روزی از دست میره...

 

و چقدر خوب میشد اگه به اون چیز ابدی میچسبیدیم :"""

 

پاسخ:
ما می چسبیم اونا نمی چسبن

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">