مورد عجیب هانس شنیر

مورد عجیب هانس شنیر

هرگز نباید سعی در تکرار لحظات داشت، باید آنها را همانگونه که یک بار اتفاق افتاده اند فقط تنها به خاطر آورد .

طبقه بندی موضوعی

همه ی زخمهایم برای این بوده که دیر رها کرده ام. آدمها را، خاطرات را، کلمه ها را. همه زخم ها برای این بوده که طناب را محکم در دست گرفته ام و ترسیده ام که سقوط کنم. خواسته ام که معلق و متصل بمانم در زمانی که هیچ وصلی وجود نداشت. من با طنابی در دست سقوط می کردم. کش می آمدم و دستهایم زخم بر می داشت و زمینی سفت انتظارم را می کشید اما دست نمی کشیدم. چون می خواستم حتی شده به دروغ وصل بمانم. حتی اگر طناب از جنس سیم خاردار باشد که به جایی نامعلوم در آسمان وصل است. نمی دیدم که سر دیگر طناب در دست کسی نیست و آنکه من منجی خود می پنداشتم روزهاست که طناب را رها کرده است. به دوستی گفتم نمی دانم باید چه کار کنم. همیشه همین می شود. گفت: " تا حالا بال زدن رو امتحان کردی؟ " در استخوان ها پشت و ستون فقراتم چیزی شروع به لرزیدن کرد.

هانس شنیر

نظرات  (۳)

خیلی قشنگ بود بخش اولشو تجربه کردم...

ولی هنوز قدرت بال زدنو پیدا نکردم...

من همچنان معلق سفت طنابو چسبیدم ودرد میکشم ...

پاسخ:
نمیدونم واقعا هنوزم کار درست چیه

چقدر همزادپنداری کردم با این نوشته :))

پاسخ:
با چیش؟
۱۷ مرداد ۰۰ ، ۱۷:۵۷ یاسمن گلی:)

گاهی وقت ها ما آدم ها عجیب امید داریم .امید به چیزی که میدونیم غیر ممکنه ... همون هم باعث سقوطمون میشه 

پاسخ:
هوم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">