حالا من که یه بار حرفامو زدم. یه بار که نه هزار بار. تو خودم مچاله شدم و باز شدم. هی همه چیزو عقب جلو کردم که بفهمم چی شد. من فهمیدم که تاریکیام چی بود و کجاها نور نیاز داشتم. من که فهمیدم چقدر شکار بودم و چقدر شکارچی. خوبیش اینه که می تونم انتخاب کنم، چون تفنگ که نیستم. یه کتابی رو خوندم یه شهری رو دیدم یه راهی رو رفتم یه شبی بوده روز شده یه چراغی بوده خاموش شده یه نوری بوده دیگه نیست یه خورشیدی بوده غروب کرده من که دیگه دنبال داستان نیستم. یه بار تپیده تپیده تپیده دیگه نتپیده، تموم شده حالا سنگه کوهه، لجن زاره، گورستونه، گورستونه.هر چی باختم و هر چی بردم باهامه دیگه. ربطی نداره که کِی با کی کجا بودم. همش مال خودمه تو خودمه. جداست. از بقیه جداست. همش منم. پشیمون نیستم که چقدر دست دراز کردم. دست دراز کردم چون می خواستم. حالا نشده نخواسته دیر بوده تاریک بوده کوچه از امید خالی بوده. شده دیگه، شده.حالا هر قدرم رو دیوارا خط بندازی سنگ و آجر که درد نمی فهمه. تو بنویس "بی تو هرگز" سنگ فقط "خِش خِش و خَط خَطی" می فهمه. اصلا سنگ یه چیز دیگه ایه. واسه همین رو قبرمون سنگ میزارن. که آقا تموم شد. رفت. نشین پاش. گریه هاتو بکن و برو. حالا من گریه هامو کردم تازه سنگ بودم و گریه کردم. آب و باد و خاک عناصر اربعه نبودم. حالا همینجام. رو یه قبر. پیش یه مشت استخون. بارونم که بیاد سنگ سنگه. فردا نداره که. فردا نداره.
همیشه فکر می کردم کسایی که برای بعد مرگشون به دیگران خرده فرمایش میکنن که فلان چیز فلان طور باشه و فلان چیز فلان طور خیلی آدمهای نارسیسیتی هستن. ولی الان خودم دلم می خواد این متن روی سنگ قبرم باشه حالا با یکم ویرایش که اگه حوصله ام بکشه انجامش بدم.
وای این خیلی خیلی خوب بود