مورد عجیب هانس شنیر

مورد عجیب هانس شنیر

هرگز نباید سعی در تکرار لحظات داشت، باید آنها را همانگونه که یک بار اتفاق افتاده اند فقط تنها به خاطر آورد .

طبقه بندی موضوعی

واضح است که مرا رها کرده ای. واضح است. مثل روز روشن است که رفته ای. با دستهایت و زخم روی پیشانی ات و نوع خاص خندیدنت. واضح است که بر نمی گردی. که دنیای من حالا از نبود تو مملو خواهد بود. واضح است این چیز ها  و گفتن ندارد. حالا من تبدیل می شوم. آرام آرام و بی سر و صدا شبیه گرگ می شوم. شبیه تمساح ، شاید هم شبیه وزغ یا روباه. برای تو چه فرقی می کند چه حیوانی باشم. واضح است که برای تو اهمیتی ندارد. شاید بی اهمیت شانه ات را بالا بیندازی و بی تفاوت بپرسی که " حالا چرا می خواهی تبدیل به حیوون بشی؟" خودم هم نمی دانم. ولی یک روباه شاید راحت تر بتواند از کوچه ای که خانه ی تو آنجاست عبور کند. مثلا امیدوار باشم که بیایی و به روباه لبخند بزنی و روباه دم تکان بدهد.(بدهم). واضح است که این اتفاق نمی افتد. من تبدیل به هیچ حیوانی نمی شوم. مثل روز روشن است که من همین انسان شکست خورده باقی خواهم ماند. با دستهایم و زخم روی چانه ام و شکل حزن انگیز صورتم. واضح است که از دنیای هم بیرون افتاده ایم و هیچگاه دیگر دستهای یکدیگر را نخواهیم فشرد. واضح است
واضح است.
واضح...


                                                          
  تنهایی

 

هانس شنیر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">