مورد عجیب هانس شنیر

مورد عجیب هانس شنیر

هرگز نباید سعی در تکرار لحظات داشت، باید آنها را همانگونه که یک بار اتفاق افتاده اند فقط تنها به خاطر آورد .

طبقه بندی موضوعی

براتون شعر می نویسم میتونید موضوع دلخواه بگید یا کلمه ای که توش باشه یا برای کس خاصی یا توصیف لحظه احساس یا خاطره ای که دارید البته خیلی وقته چیزی ننوشتم انتظاراتتون خیلی بالا نباشه لظفا

 




111111111111111111111

1111111111111111111

11111111111111111

11111111111111

111111111111

1111111111

111111111

1111111

111111

11111

1111

111

11

1

هانس شنیر

کاش منظم وبلاگ می نوشتم

هانس شنیر

تقریبا یک سال است که داروهای ضد افسردگی و اضطراب را مصرف می کنم هنوز در برابر تراپی مفاومت دارم شاید بخاطر هزینه شاید هم به خاطر عدم اعتماد. در زندگی ام به چیزهای زیادی دست پیدا نکرده ام. این صدا هنوز هم درون سرم است شاید چون نیاز دارم کسی تحقیرم کند شاید هم نیاز دارم تا واقعیت توی صورتم نواحته شود. کسی رو دوست دارم و او هم مرا و به زودی همه چیز جدی تر خواهد شد. امیدوارم او را دیگر ناامید نکنم. سعی کردم تا چند گره از گذشته را باز کنم که باز هم پیچیده تر شد. چون ظاهرا آنقدر اهریمنم که هیچکس دوست ندارد به گذشته اش با من حتی فکر کند. به تازگی دوباره چند شعر نوشته ام. چند تایی برای یار و چند تایی برای اینجا. خسته نیستم به دنبال چیزی میگردم و هنوز در جستجویم. به دنبال چیزی بهتر بیشترش بخاطر یار است. فکر میکنم آنقدر موجود دوست داشتنی است که نباید هرگز از دستش بدهم. البته توی سر کله هم زیاد زده ایم که این شده است و باز هم احتمالا همین خواهد بود. دوست دارم شعرهایم را چاپ کنم. دوست دارم یک رمان بنویسم دوست دارم چند پروژه ای که دارم تا آخر سال به نتیجه مطلوبی برسند. کار، یار و روان بیمار. این حرف ها را برای شما نوشته ام؟ احتمالا نه این فقط یک تمرین نوشتن است. یک جور مراقبه. یک چیزی شبیه تراپی.

هانس شنیر

یک بار دیگر
آهویی را
شیری خورد
و خون از دهان چهار پایی
به زمین ریخت

کوچه تاریک بود

گفتی

که تمام شده است
تقلا نکن
بیچاره

شب آنجا بود

قدم به رفتن برداشتی
مرده بودم
اما
در آن تاریکی
تنها یک آغوش دیگر تو را می خواستم
که در من فرو رود
که گلویم را بدرد
که خونم را بر زمین بریزد


رفته بودی
و عبور شهابسنگها
آرزوی کره آهو ها
برای یک دیگر دیدار را
برآورده نمی کرد




 

هانس شنیر

اگر از کوهستان بپرسید
چه چیز از او دریغ شده است
سکوت خواهد کرد

سنگریزه به سنگریزه

بر روی خودش خواهد لغزید
و به حفره هایش
که موشهای صحرایی برایش ساخته اند
فکر خواهد کرد
شاید فکر کند
که کاش دست داشتم
در چیزی
یا جاری بودم
در راهی
یا می توانستم بدوم
نه مثل باد
و نه همچون مورچه ها
شاید هم فقط به سکوت کردن ادامه بدهد
و افسوس بخورد
که کاش می شد زنی را در آغوش بگیرد

زنی در دوردستها

بر بالاترین قله ها،
رو به افتاب ایستاد
و موهایش را

به باد سپرد

 



 

هانس شنیر

پس از مدتها که منظورم سه ساعت و چهل و پنج دقیقه است عکس پروفایلت را چک کردم. دیدم که بالاخره آن عکسی را که من از تو گرفته ام برداشته ای. اولش ناراحت شدم. اما لحظه ای بعد به این فکر کردم که برای لحظه ای به من فکر کرده ای. جرقه ای در دلم زده شد. خوشحالی که نه گونه ای از شوق کوتاه کودکانه در من آغاز و زود به اتمام رسید. من هم آن عکسی که تو در همان جا از من گرفته بودی از پروفایلم برداشتم. نه که لجبازی کودکانه ای باشد. فقط برای اینکه به خودم هم یادآوری کنم بالاخره بعد از دو سال همه چیز تمام شده است. باید ادامه بدهم بدون تو و دیگرانی که تنهایم گذاشته اند و دوست داشتن هایی را که در دست دارم سفت بچسبم. گمان میکنم جایی برای تو همواره در قلبم خالی خواهد ماند. تکه ای جدا که کسی به آن ورود نخواهد کرد حتی خود تو و البته هیچ زن دیگری. حالا این قلب خانه ای کوچکتر برای مهمان بعدی خواهد بود. کوچکتر و مخروبه تر اما سرپا و دو از گزند سرما.

هانس شنیر

تو رفته تر از آنی

که بخواهی

یا اصلا بتوانی

به سوی من بازگردی

 

من

تکه تکه

و رنگ به رنگ شده ام

با راه راه های سیاه و سفید

که هر کدامشان

خطوطی از سوگ تواند

آرزوهایی برآورده نشده

در محراب

برای خداوندگارانی گونه گون

 

رفته ای و از من نمی روی

مانده ای و رو به رویم نمی نشینی

یادم رفته است چطور می خندیدی

یادم رفته است 

که اصلا چرا

دوستت دارم

و دارم

و هنوز

از من نمی روی

رفته ای

 

هانس شنیر

فحش؟

هانس شنیر

من همه زندگیم احمق بودم.

هانس شنیر

وقتی تو گوگل میزنی خودکشی بدون درد کلی سایت و هات لاین برای منصرف کردنت میاره ولی جدی راهی هست؟

هانس شنیر

چی میشه اگه یه بودایی رو بکشی؟ این سوال رو رومن پرسید. تو سریال succesion دیدینش؟ بعدش دوباره گفت نکنه به عنوان یه بودایی تناسخ پیدا کنم؟ تناسخ، این کلمه برای من معنای دیگه ای داره. فکر کنم همه کلمات برای همه ی آدما متفاوت باشن. مثلا دوست داشتن من با دوست داشتن شما که یکی نیست. تربچه تو ذهن من اون تربچه ای نیست که تو ذهن شماست و ماست برای هر کسی یه معنایی داره. ماست. همین ماست ساده. یه سطل ماست.

چی میشه اگه یه بودایی رو بکشی؟ از نظر تکنیکی اگه گیر بیفتی خوب دهنت سرویسه. ادم کشتی دیگه ولی اگه ته دلت خوشحال باشی بازم اشکالی داره؟ تهش کشتن یه بودایی برای تو معنای خاصی داشته. نه اشتباه فکر نکنید نمی خوام ترویج خشونت کنم و لطفا توی خونه اینو امتحان نکنید. همش استعاره است.  چی میشه اگه عاشق بشی و معنی عشق برای دیگری با تو فرق داشته باشه؟ هیچی عشقت هدر میره. حست مصرف میشه. خالی میشی. بعضیا میگن عشق که فقط یه بار نیست. گوه خوردن. عشق همون یه باره. اگه عشق باشه همون یه دفعه است. همون یه بار گریه میکنی زجه میزنی به آب و اتیش میزنی. یه باره. بعدش تمومه. اگه یه بودایی از در بیاد تو و بگه من دوباره عاشق شدم حتما ماشه رو میکشم و یه گلوله تو مغزش خالی میکنم. البته ربطی به بودایی بودنش نداره. به هر ححال هر کسی همچین چرندی رو به هم ببافه لایق یه گلوله است. تو پیشونیش. ولی بعدش چی میشه؟ یعنی که....

چی میشه اگه یه بودایی رو بکشی؟ با گلوله، توی پیشونیش. خوب اگه هنوز این کار رو نکردین لطفا دست نگه دارید. آروم باشید. جاست بی واتر ما فرند. اما اگه ماشه رو چکوندید لطفا از دستور العمل زیر پیروی کنید.

 

فرار کنید

 

خیلی سریع لطفا. کشتن یه بودایی مثل عاشق شدنه. نکنید این کارو. تهش پاره میشید. عشق از اون چیزایی نیست که همزمان برای دو نفر رخ بده. قصه ها رو باور نکنید. فرار کنید و زندگی رو بدست بیارید. بعد از کشتن یه بودایی هیچ وقت جهان براتون مثل قبل نمیشه. و احتمالا تو جلد یه بودایی تناسخ پیدا می کنید. عاشق نشید.

هانس شنیر