مورد عجیب هانس شنیر

درباره بلاگ
مورد عجیب هانس شنیر

هرگز نباید سعی در تکرار لحظات داشت، باید آنها را همانگونه که یک بار اتفاق افتاده اند فقط تنها به خاطر آورد .

طبقه بندی موضوعی

-  هنوز بهم فکر می کنی؟

* آره بیشتر وقتا.

- بیشتر وقتا؟

* آره مثلا شبا

- شبا؟ چون می خوای؟......

* نه نه نه خوب اون وقت شب کاری ندارم. 

- پس روزا بهم فکر نمی کنی؟

* چرا ولی خوب کارم دارم

- کارت از من مهمتره؟

* نه خوب نیست ولی مجبورم دیگه

- چی از من مهمتره؟

* نمی دونم سلامتی؟

- دوست نداری بمیری؟

* نه به این زود

- زود نیست که چهل سالته.

* چهل خیلی زیاده؟

- کمم نیست

* گاهی بهش فکر میکنم.

- به چی؟

* مثلا یه شب که پدر و مادر وخواهرم خونه نبودن. نیم ساعت به بخاری خیره شده بودم. به لوله بخاری. با خودم می گفتم خانوادم تا ساعت دوازده نمیان. کافیه لوله بخاری رو در بیارم و همینجا دراز بکشم. احتمالا فکر میکنن یه اتفاق بوده. اینجوری دلشون کمتر میشکنه. یعنی می دونه اگه فکر کنن که اتفاق بوده بهتره. یعنی اگه بخوان به این فکر کنن که چیکار کرده بودن که من خودم تصمیم گرفتم تمومش کنم برای اونا هم خیلی سخت میشه مگه نه؟ می دونی دوست ندارم ایتقدر باعث رنجشون باشم. همینکه نباشم کافیه؟ نمیخوام یه صحنه نمایش بسازم. 

- اون شب چی شد؟

* هیچی بعد اینکه یک ساعت به لوله بخاری خیره شده بودم خسته شدم و خوابم برد. فرداش رفتم پیش روانپزشک و خوب یه عالمه قرص.

- بخاطر من بود؟

* چی؟ خل شدنم

-آره

*بخاطر تو که نه ولی می دونی من تو خلا زندگی نمی کنم تو هم همینطور. همه ما از همه تصمیمات دیگران تاثیر می گیریم. فکر کنم بعضیا چیزاهایی به ما می دن. و بعضی ها هم چیز هایی می گیرن. و در هر دو مورد درون ما یه چیزهایی ساخته میشه. یه قلعه بزرگ با حفره کوچیک و بزرگ داخلش. من اولش فکر کردم تو قشنگترین چیز قلعه ام میشی اما آخرش فقط یه حفره بزطرگ ساختی.

- دوسش نداری؟

* فرقی نمی کنه دیگه بخشی از منه اما از این بدم میاد که ناخودآگاه این حفره رو چراغونی می کنم. توش شمع روشن میکنم و منتظرم. احمقانه اس. من مسیر زیادی رو رفتم. بعد همه ی اون روزا اما هنوزاین حفره. این جای خالی این سکوت بی انتها منو ترغیب می کنه که یه بار دیگه دست کنم توش و یه چیزی بیرون بیارم. نمیدونم چی. هر چیزی ممکنه باشه. خود جهنم ولی نمی تونم بهش فکر نکنم. 

- یه روز همه میمیرن.

* حتی منو تو

- حتی خاطره هامون

* آره حتی اونا

 

هانس شنیر

نظرات  (۱)

آدم که نباید این جمله آخر رو تو متن به این خوبی بنویسه که

عیبه

خاطره ها می مونه

حتی اگه غیر این باشه که نباید بگیم که

آره

هنوزم بهت فکر می کنم

به این که چه جای خالی ای تو وجودم بود که تو اینقدر قشنگ اندازه اش بودی

به این که وقتی رفتی دیگه جای خالی ای باقی نمونده بود  چون منم نمونده بودم چون....

ای جگر گوشه مردم تو برای اینکه بتونی از من عبور کنی منو کاملا ویران کردی 

ای دوست ازلی 

ای دشمن ابدی

آره هنوزم بهت فکر می کنم و به اینکه خوب شد گذشتی

حتی بعضی وقتها وسوسه میشم که دوباره خودمو سر پا کنم و باور کنم که تو نه اومدی و نه رفتی....

اما توی اجزای ویرانه ی من یه جای خالی هست 

اونو کجا بزارم؟

پاسخ:
ازش بپرس

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">