مورد عجیب هانس شنیر

درباره بلاگ
مورد عجیب هانس شنیر

هرگز نباید سعی در تکرار لحظات داشت، باید آنها را همانگونه که یک بار اتفاق افتاده اند فقط تنها به خاطر آورد .

طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب در شهریور ۱۴۰۴ ثبت شده است

بر گلوی تمام شب بردی

دست، کج ولی مودب و سرد

با گلوی پرنده ها خواندی

شعر، گوشه های کوچک درد

در سرت جنگ را می‌دیدی

تار، که کشته او را مرد

با تمام جنازه‌ها ماندی

لال، ولی به چهره زرد 

 

عاقبت کوه را کاویدی

دست جنجال را از پشت هم بستی

با ستاره دروغ هم گفتی 

بر گلوی تمام شب بردی

دست

،

کج،

ولی مؤدب و سرد

 

ماه بودی و از حماسه‌ی شب

دشمنی توی خاک جا مانده

سمت دیگر آسمان حالا 

خون خورشید بر زمین مانده

 

هانس شنیر

گفته بودم که ماه خواهم شد

عاقبت اشتباه خواهم شد

کشته می شوم شبی شاید

کشته شاید که باز خواهم شد

 

کشته بودی مرا به هر صورت

توی ساحل که سبز خواهم شد

با جنازه ی تازه ی من حالا

می کنی چکار قاتل خوبم؟

 

در سرم فکر رفتن توست

از کجا تا کجا دویدی باز

سوسک ها جگر مرا خوردند

با همان پسری هنوزم باز؟

 

کشته بودی مرا دوباره شدید

یک معمای راحت و ناز

با جنازه تازه ی من حالا

می کنی چکار قاتل خوبم؟

 

دستهای غریبه ها سرد است

دستهای تو را می گویم

دستهای روز آخرمان

دستهایی که رفت را می جویم

 

دستهای من اما حالا

توی جیبم چمبره زده اند

تو بگو با دستهای شعله ورت

 می کنی چکار قاتل خوبم؟

 

گفته بودی که قصه تمام

نقطه نه، نه از سر خط

گفته بودی خدای تو حافظ

باز هم من آمدم سر خط

 

گفتم اینجا بایستم شاید

نقطه نقطه دو نقطه بگذاری

بعد اینها با تمام نقاط

می کنی چکار قاتل خوبم؟

 

توی تخت های خالی شهر

یک بدن یک جنازه جا مانده

تو تخت خانه ی من اما

 زنده ای عبث و وامانده

 

تو بگو قصه تختهایت را

چه کسی را به مسلخ بردی

با تن ورز خورده ی هیجان

می کنی چکار قاتل خوبم؟

 

 

گفته بودم که ماه خواهم شد

عاقبت اشتباه خواهم شد

کشته می شوم شبی شاید

کشته شاید که باز خواهم شد

 

کشته بودی مرا به هر صورت

توی ساحل که سبز خواهم شد

با جنازه ی تازه ی من حالا

می کنی چکار قاتل خوبم؟

 

 

 

هانس شنیر